سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خواب ترس از ازادی

 

صدا در بند می نالید

و انسان پوچ و بیهوده

همان رویای آزادی هر شب را،

ز چشمانش به در می برد!

می ترسید:

«مبادا خواب من،

من را به دام گرگ اندازد!

مبادا سقف من روزی

ترک بردارد از بیداد این فریاد

و دستانم ز آسایش تهی گردد

مبادا پیکرم

همبستر این کرکسان گردد!!»

هزاران غم درون سینه

فریادی بر آوردند:

«رهایی آرزویت بود

ترست را مکن باور!

سیاهی، پستی و پوچی

چو غوغا می کند

ترس از که می داری؟»